فرهنگ امروز/ امیر قاجارگر:
اخلاق کاربردی ارسطو مبتنی بر «فرونسیس» (حکمت عملی) و فضایل است. از نظر کانت انجام کار درست به معنای انجام وظیفه است. در اخلاق فضیلت ارسطویی مجموعهای از وظایف وجود ندارد که شخص برای انجام کار درست ملزم به متعهد بودن به آنها باشد. نزد ارسطو انجام دادن کار درست به معنای انجام عمل فضیلتمندانه و به کار بستن حکمت عملی است. طبق تفسیر نوسبام، فرونسیس ازاینجهت که غیراستنتاجی و غیرقیاسی است به ادراک شباهت دارد؛ حکمت عملی در اصل توانایی ادراک، تصدیق کردن و شناسایی ویژگیهای برجستة یک موقعیت پیچیده و پاسخ دادن به آنهاست... ادراک عملی تنها از طریق یک فرایند طولانی زیستن و انتخاب کردن به دست میآید، فرایندی که درایت و پاسخگویی عامل را ارتقا میبخشد.[۱]
از آنجا که حکمت عملی حاصل تجربة تعداد زیادی از موقعیتهای واقعی و خاص است و نه حاصل علم به قواعد جهانی، جوانان نمیتوانند دارای حکمت عملی باشند.[۲] فرونسیس یا حکمت عملی همچنین بخشی ضروری از یک زندگی خوب است، زیرا شخص نمیتواند بدون به کار بستن فعالانة حکمت عملی به اودایمونیا برسد. نزد ارسطو، انسان بودن یعنی توانایی در استدلال عملی.[۳]
ارسطو میگوید اخلاق بهعنوان یک رشتة دانشگاهی همچون ریاضیات نیست، ریاضیات دانش دقیق (اپیستمه) تولید میکند و راجع به چیزهای تغییرناپذیر قواعد کلی وضع میکند؛ در سوی دیگر، محصول اخلاق اندوکسا[۴] است که دانش دقیق نیست بلکه بهترین ایدهها یا عقاید عمومی مورد احترام است. ارسطو تفکر انسانی را به ۳ دسته تقسیم میکند: تفکر نظری[۵] (تئورتیکا)، تفکر عملی (پرکتیکا) و تخیل[۶] (پوئتیکا). ریاضیات نمایندة تفکر نظری است و افراد به خاطر خود دانش به این نوع از تفکر میپردازند. تفکر عملی (که با نامهای اخلاق و تفکر سیاسی نیز شناخته میشود) به زندگی خوب و پیششرطهای آن میپردازد. از نظر ارسطو اخلاق نمیتواند مجموعهای از قواعد وضع کند که بهخودیخود تضمینکنندۀ زندگی خوب باشند. اخلاق میتواند دانش عملی (اندوکسا) تولید کند که برای رسیدن شهر و شهروندانش به اودایمونیا حیاتی است. بااینوجود این دانش عملی (اخلاقی) به تنهایی برای رسیدن به یک زندگی خوب کافی نیست، زیرا بدون فرونسیس و ارادة قوی، دانش عملی بیاستفاده خواهد بود. ارسطو میگوید فرونسیس علم[۷] (تفکر نظری) یا حتی نوعی هنر[۸] (پوئتیکا) نیست؛ علم نیست زیرا آنچه در عمل انجام شده خلاف آن را ثابت میکند؛ و هنر نیست زیرا عمل و تولید به نوع دیگری از دانش تعلق دارند؛ پس احتمالی که باقی میماند این است که خرد (فرونسیس) حالتی از درک حقیقت باشد که متضمن استدلال بوده و به عمل به آنچه برای انسان خوب یا بد است، میپردازد.
فضایل ارسطویی و اخلاق آموزشی معلم
فضایل ارسطویی حالتهایی هستند که به مجموعهای خاص از اعمال و احساسات مربوط میشوند. فضایل گرایشهایی به عمل کردن و احساس کردن به شیوهای شایسته در تمام موقعیتهای اجتماعی مفروض هستند. فضایل را با انجام اعمال فضیلتمندانه به دست میآوریم؛ بهواسطة اعمال شجاعانه به شجاعت میرسیم و با عادلانه رفتار کردن به فردی عادل تبدیل میشویم. ممکن است بپرسند اگر فضیلتمند نباشیم چطور ممکن است اعمال فضیلتمندانه انجام دهیم. استدلال ارسطو ممکن است مانند یک دور باطل به نظر برسد، اما اینطور نیست. یک کودک اگر بهدرستی تربیت شود بدون تأمل و تعمد شروع به انجام کارهای فضیلتمندانه میکند، بدون اینکه به ذات اخلاقی این اعمال آگاه باشد. یک کودک خصلتهای خوکرده را در خود پرورش داده و این خصلتها او را به انجام «کار درست» رهنمون میکنند؛ همزمان با ادامة روند آموزش، کودک رفتهرفته متوجه میشود که چرا عمل کردن به شیوة فضیلتمندانه مطلوب و حتی گاهی ضروری است. به طور مشابه، آموزش نامناسب رذایل را پرورش داده و کودک میآموزد علیه خصلتهایی رفتار کند که جامعه فضیلتمندانه به شمار میآورد. از نظر فردریک کاپلستون «فضیلت خود حالت و ملکهای است از یک استعداد و بهوسیلة به کار بردن مناسب آن استعداد ایجاد شده است».[۹] ارسطو میگوید مسئلة انواع عاداتی که یک کودک به دست آورد بههیچوجه موضوع کماهمیتی نیست، در واقع این مسئله میتواند مهمترین مسئله باشد.[۱۰]
ارسطو فضایل را به دو نوع تقسیم میکند:
«بنابراین فضایل دو دسته هستند، فضایل عقلانی و فضایل اخلاقی. فضایل عقلانی عمدتاً از طریق آموزش به وجود آمده و رشد میکنند و ازاینرو مستلزم زمان و تجربه هستند. فضایل اخلاقی حاصل عادت هستند؛ ازاینرو نام آنها اخلاقی، کمی با ایتوس (به معنای شخصیت) متفاوت است.»[۱۱]
حکمت عملی و حکمت نظری فضایل عقلی هستند. فرونسیس شکلی از حکمت است که به عادات و رفتار درست در موقعیتهای اجتماعی مربوط میشود. حکمت نظری زمانی مورد نیاز است که به چیزهای ابدی میپردازیم و به تفکر فلسفی مشغول میشویم. پس فضایل اخلاقی کدام فضایل هستند؟ پیش از ارائة چند مثال از فضایل اخلاقی ارسطو بیفایده نیست اگر مروری بر تاریخچة کلمة انگلیسی فضیلت داشته باشیم. واژة لاتین اولیۀ «ویرتوس» (virtus) ترجمة مارکوس تولیوس سیسرو از آریتة ارسطو است. سیسرو واژة مقابل فضیلت را «ویتیوم» (vitium) ترجمه کرده است که در انگلیسی به vice ترجمه شده است. بعدها از ویرتوس برای اشاره به افراد مذهبی و مردان خدا استفاده شد. در عصر ویکتوریایی ویتیوم و وایس به معنای انحراف اخلاقی جنسی بود. هیچیک از معانی یادشده به اخلاق فضیلت ارسطویی تعلق ندارد. یک ویژگی منحصر نیز در استفادة ارسطو از مفهوم فضیلت وجود دارد. امروزه میگوییم شخصی که همواره در مقابل وسوسهها ایستادگی میکند یک شخص فضیلتمند است. از نظر ارسطو شخصی که دچار وسوسههای شدید میشود و باید قبل از انجام کار درست با این وسوسهها دستوپنجه نرم کند، یک شخص فضیلتمند نیست، اگرچه شخصی خویشتندار است. با در نظر داشتن این نکتهها در ادامه به فهرستی از فضایل اخلاقی ارسطویی میپردازیم که برای یک آموزگار ضروری هستند؛ این فضایل در اخلاق نیکوماخوس غایب هستند اما در اخلاق اودموس به آنها اشاره شده است. نزد ارسطو فضیلت اخلاقی همواره حد وسط بین افراط و تفریط است. ارسطو خود به فضایل یک معلم نپرداخته است، زیرا از نظر او تعلیم کار مناسبی برای یک انسان نجیبزاده نیست. ادعای ما این است که معلم باید شخصی فضیلتمند باشد -یا حداقل در جهت فضیلتمند شدن تلاش کند- بهطوریکه بتواند بهعنوان الگویی برای شاگردانش به خدمت بپردازد و بتواند در موقعیتهای دشواری که ممکن است در کلاس درس رخ دهد شیوة مناسب عمل کردن را انتخاب کند. امروزه باید فضایل خاص را به شیوهای متفاوت از ارسطو تفسیر کنیم؛ اما همانطور که ارسطو خود میگوید، دانش اخلاق، دانش دقیق یا علم نیست و در طول تاریخ دچار تغییر و تحول میشود.
مهربانی و صمیمت فضیلتی سطحی اما درعینحال مهم برای یک معلم خوب است. یک معلم نباید تملق شاگردان خود را بگوید. معلم باید چنان سطح بالایی از اعتمادبهنفس و عزت نفس داشته باشد که نه نیازی به تملقگویی داشته باشد نه نیازی به بداخلاقی؛ این فضیلت با صداقت در ارتباط است. وقتی یک معلم عزت نفس بالایی داشته باشد، دیگر ظرفیتی برای تواضع ساختگی یا رفتار فخرفروشانه نخواهد داشت. آنکه تظاهر میکند داشتههایش بیش از واقعیت است خودستا و لافزن است و آنکه تظاهر میکند داشتههایش کمتر از واقعیت است تحقیرکنندۀ خویش است. یک معلم با اعتمادبهنفس با غروری سالم تأیید دیگران را دریافت کرده و دیگران را به شکلی شایسته تأیید میکند. ارسطو برای این شخصیت آخر یک رذیلت تعریف کرده است که آن را کمرویی یا عدم اعتمادبهنفس مینامد. یک شخص فروتن تأیید دیگران در مورد اعمال خوبش را با وقار پذیرا میشود، درحالیکه انسان بیشرم منممنم میکند. این نیز مربوط به فضیلتی است که ارسطو آن را بزرگمنشی[۱۲] مینامد. انسانی که صاحب این فضیلت است عزت نفس بالایی دارد، همانطور که تمام فضایل دیگر را نیز داراست. چنین شخصی وقتی به افتخارات بزرگ نایل میشود کمی خرسند میشود و وقتی مورد اهانت ناعادلانه قرار میگیرد، آن را بیاهمیت و کوچک میشمارد. انسان بزرگمنش خودستایی نمیکند و در سوی دیگر، خود را کوچک نیز نمیشمارد. این ویژگی در شغلی که ارزیابی عملکرد شاگردان یا دانشآموزان در آن معمول است بسیار ارزشمند به شمار میرود.
از نظر ارسطو آنکه خود را بسیار بالا میداند خودبین است و آنکه خود را بسیار کوچک میشمارد خودکمبین. شخص بزرگمنش در عشق و نفرت خود صریح است، او تنها از روی انصاف دشمنی و بیزاری نشان میدهد، فضیلتی که خشم پرهیزکارانه یا «نمسیس» نامیده میشود. او سخی و دستودلباز است، نه اسرافکار است و نه خسیس. او همچنین آماده است که از دیگران کمک دریافت کند، به خاطر اهانتهای گذشته کینهورزی نمیکند و در مورد مسائل کماهمیتتر آزاداندیش است. انتظار بیجایی است که توقع داشته باشیم یک معلم صاحب فضیلت بزرگمنشی باشد. همة ما باید در جهت رسیدن به بزرگمنشی تلاش کنیم اما در واقعیت تنها تعداد کمی از ما به آن خواهد رسید.
یک آموزگار یک رهبر نیز هست و رهبری خوب مستلزم وقار و متانت است. در یک معنا، معلم یک خدمتکار است -در یونان باستان معلم به معنای واقعی کلمه یک برده بود- اما این بدین معنا نیست که معلم باید رفتاری نوکرمأبانه از خود نشان دهد، برعکس، معلم برای اینکه بتواند به بهترین شکل به دانشآموزان خود خدمت کند باید با وقار و متانت آنها را رهبری کند؛ این یعنی معلم نباید خودرأی باشد و باید آمادگی شنیدن نظرات دانشآموزان خود را داشته باشد و انتقادات آنها را پذیرا باشد. مهربانی یا حتی خشم یک ویژگی بسیار مهم برای یک معلم خوب است. همة ما خاطراتی دربارة معلمهای بداخلاق در مدرسه داریم و قطعاً میدانیم چنین آموزگاری ممکن است چه تأثیرات ویرانگری بر دانشآموزان خود داشته باشد. از طرف دیگر یک معلم کسل و بیحوصله نه سودی میرساند و نه ضرری. یک معلم خوب باید معتدل باشد.
شاید شجاعت مهمترین فضیلت یک معلم نباشد، گرچه گاهی در شغل یک معلم به کار میآید. اگر معلمی از مافوقهای خود بترسد و هرگز نتواند با نظرات آنها مخالفت کند، این معلم، معلم خوبی نخواهد بود. یک معلم باید این قدرت را داشته باشد که بر آرای خود تکیه کرده و بر آنها پافشاری کند. یک معلم باید شجاعت برقراری نظم در کلاس را داشته باشد. البته زمانی که نظم را در کلاس حفظ میکنیم باید به حد وسط نیز توجه داشته باشیم.
حکمت به معنای اجتماعی بودن یک ویژگی است که ذاتی آموزگاران است. معلم نمیتواند در کلاس خود لوده و مسخره باشد، زیرا باید به بچههای تخس و شیطان نظم بدهد. متضاد لودگی، سادگی و کمحرف بودن است، ویژگیهایی که کاملاً غیرممکن است در یک معلم خوب وجود داشته باشند.
عادل[۱۳] در معنای ارسطویی آن نه به عدالت اجتماعی که به کمال شخصیت اشاره دارد. ارسطو در کتاب چهارم اخلاق نیکوماخوس به دلایلی معنای امر عادلانه[۱۴] را به حد وسط میان سود و زیان محدود میکند. اما در کتاب پنجم (که همان کتاب چهارم اخلاق ادموس است) واژة diakaion را در معنایی وسیعتر به کار میبرد. ارسطو در کتاب پنجم اخلاق نیکوماخوس میگوید، ظاهراً اشخاص قانونشکن و بیانصاف هر دو ستمکار و ظالم هستند و بنابراین قانونمدار و منصف نیز آشکارا عادل خواهند بود؛ ازاینرو آنچه عادلانه است هم به معنای آنچه قانونی است خواهد بود هم به معنای آنچه منصفانه است و آنچه ناعادلانه است آنچه بیقانون و نامنصفانه است خواهد بود. در این معنا، البته که معلم باید عادل باشد، او باید قانونمدار بوده و در روابط خود با شاگردان و همکارانش منصف باشد.
از ارتباط میانهروی و شکوه[۱۵] در این سیاق مطمئن نیستیم. در اخلاق وظیفه، این ویژگیها از لحاظ اخلاقی بیربط هستند، اما در اخلاق ارسطویی چنین تفکیکی وجود ندارد، زیرا اتیکو به چیزهایی اشاره دارد که به عادات مرتبط هستند. در کار معلمی، پوشش پرزرقوبرق یا ژندهپوشی هر دو ممکن است به تدریس او لطمه وارد سازد. همانطور که گرایشهای تا حد ممکن متعادل نسبت به خوردن، آشامیدن و آمیزش برای یک معلم خوب است. بدون شک اگر معلمی مشکل سوءمصرف مشروبات الکلی داشته باشد، نمیتواند کار خود را بهدرستی انجام دهد. اگر معلم بر این عقیده باشد که تجرد بهترین انتخاب برای هرکسی است، شخصی مناسب برای ارائة آموزشهای جنسی نخواهد بود. با توجه به اعتدال، مسئله این است که نگاه شخص به روح حیوانی یا لیبیدوی خود چگونه است. یک شخص معتدل نه روح حیوانی خود را انکار میکند نه به آن اجازه میدهد تمام شخصیت او را تحت تأثیر قرار دهد.
اکنون مایلم چند فضیلت دیگر به فهرست فضایل ضروری برای یک معلم اضافه کنم، فضایلی که نه برای ارسطو مطرح بودند و نه در زندگی یونان باستان. این فضایل را به شکل فضایل ارسطویی، یعنی حد وسط بین افراط و تفریط ارائه خواهم کرد.
دموکراسی بهعنوان کمال شخصیت یک معلم به مفهوم جان دیویی از دموکراسی اشاره دارد. دموکراسی صرفاً شکلی از حکومت نیست بلکه گرایشی است که شخص باید همواره به آن اندیشیده و آن را ارتقا دهد. البته در موقعیتهای تدریس آکادمیک و در مدارس موارد محدودی وجود داردکه بهوسیلة ابزارهای دموکراتیک قابل رسیدگی باشد. بااینوجود، اگر معلمی همواره روال سلطهجویانه در پیش بگیرد و تصمیمات خشک و مقرراتی بگیرد، دانشآموزانش هرگز کنش به شیوة دموکراتیک را نخواهند آموخت. یک آموزگار نمیتواند با شیوهای غیردموکراتیک، دموکراسی را آموزش دهد. همانطور که پیشتر اشاره کردم، یک آموزگار یک رهبر نیز هست و رهبری نامداخلهجویانه برای تدریس در مدرسه و دانشگاه نامناسب است. رهبری نامداخلهجویانه شکلی ضعیف از رهبری است و کلاس را در حالتی از هرجومرج قرار میدهد که در آن تدریس و یادگیری هر دو غیرممکن است. اگر معلمی در معنای ارسطویی کلمه فضیلتمند باشد، رهبری قدرتمند نیز خواهد بود و رهبران قدرتمند میتوانند دموکرات هم باشند. یک معلم دموکرات از تلقین کردن به دانشآموزان نیز دوری میکند. در جامعهای که همه یاد گرفتهاند به خدایی واحد ایمان داشته باشند، از دیدگاههای سیاسی یکسان پیروی کنند و دیدگاه جهانی یکسانی داشته باشند جایی برای دموکراسی وجود ندارد؛ این در واقع همان شکل از آموزش است که ارسطو خود برای دولتشهر در نظر گرفته بود.
تقوای سیاسی
این فضیلت در واقع صورتبندی جدیدی از فضیلتی ارسطویی است که از آن با عنوان حجب و حیا یاد میشود. معلمی که از لحاظ سیاسی باتقوا باشد از واژههای میهنپرستانه، نژادپرستانه یا بشرهراسانه استفاده نمیکند. معلمی که از لحاظ سیاسی بیشرم باشد به دانشآموزان خود توهین میکند. معلمی که از لحاظ سیاسی مردد باشد از آموزش مطالبی که از لحاظ سیاسی حساس هستند بیمناک است. یک معلم رفتار سیاسی درست را چگونه میشناسد؟ قانون سادهای برای این منظور وجود ندارد. معلم باید همواره از حکمت عملی خود استفاده نموده و قوة استدلال اخلاقی خود را ارتقا بخشد.
رویهمرفته، کنش فضیلتمندانه و تعالی شخصیت چیزهایی نیستند که شخص بتواند با خواندن کتاب یا گوش کردن به سخنرانیها به دست آورد. برای دستیابی به موارد فوق، شخص باید هم حکمت عملی داشته باشد و میزان مشخصی از تجربة زندگی. شخص فضایل را با عمل کردن به شیوة فضیلتمندانه به دست میآورد. یک شخص فضیلتمند به این سؤال میاندیشد که «یک زندگی خوب چیست» و همچنین آگاه است که آنچه یک شخص زندگی خوب میداند لزوماً برای نسل آینده نیز نمایانگر یک زندگی خوب نیست. نسل آینده ممکن است به سازمانی متفاوت از فضایل اخلاقی نیاز داشته باشد. بخشی از یک زندگی خوب در اندیشیدن به خود مفهوم زندگی خوب نهفته است و رسیدن به یک زندگی خوب مستلزم کسب فضایل است.
[۱] Nussbaum, ۱۹۸۶, p. ۳۰۵
[۲] Aristotle, ۲۰۰۰, ۱۱۴۲a۱۲۱۶
[۳] Nussbaum, ۱۹۸۰, p. ۴۱۸
[۴] Endoksa
[۵] Theoretical thinking
[۶] Productional thinking
[۷] Science
[۸] Craft knowledge
[۹] Copleston, ۱۹۸۵, pp, ۳۳۵-۳۳۶
[۱۰] Aristotle, ۲۰۰۰, ۱۱۰۳b۲۳
[۱۱] Aristotle ۲۰۰۰, ۱۱۰۳a۱۵
[۱۲] Greatness of spirit
[۱۳] αιχαιον
[۱۴] diakaion
[۱۵] Magnificence
نظر شما